در مقاله «برنامهریزی راهبردی هلدینگ»، سطوح استراتژی معرفی و استراتژی در سطح هلدینگ به صورت کلی شرح داده شد؛ در مقاله فوق، برنامهریزی سبد، راهبردهای هدایتی و راهبردهای سرپرستی به عنوان سه بخش اصلی طرحریزی راهبردی شرکتهای هلدینگ به صورت مختصر معرفی شدند. در این مقاله قصد دارم استراتژیهای سبد هلدینگ و برخی از ابزارهای آن را به صورت تفصیلی شرح دهم.
اساساً برنامهریزی سبد همانطور که از اسم آن پیداست با هدف طراحی چیدمان سبد کسبوکارهای یک سازمان مادر انجام میشود. بدین معنا که در هر برهه از زمان، سازمان مادر باید چه کسبوکارهایی را در سبد خود داشته باشد.
به منظور طراحی استراتژیهای سبد هلدینگ سه منطق کلی وجود دارد: منطق کسبوکار، منطق ارزشآفرینی و منطق بازار سرمایه. هر کدام از این سه منطق در جایگاه خود کاربرد خاصی دارند و نمیتوان گفت کدام یک مناسب است و کدام یک نامناسب. در حقیقت با تحلیل و بررسی سبد هلدینگ به وسیله این سه لنز، دید کامل و جامعی به منظور تصمیمسازی و تصمیمگیری در خصوص سبد کسبوکارها حاصل و تدوین استراتژیهای سبد هلدینگ تسهیل خواهد شد. در ادامه هر یک از این سه منطق را شرح خواهم داد.
اولین منطق حاکم بر استراتژیهای سبد هلدینگ که در اینجا آن را بررسی میکنیم، منطق کسبوکار است. در طرحریزی سبد کسبوکار یک سازمان مادر بر این اساس دو موضوع اهمیت دارد: جذابیت بازار و مزیت رقابتی سازمان.
بنابراین شرکت مادر باید در بررسی هر کسبوکاری برای تنظیم استراتژیهای سبد خود، اولاً جذابیت آن کسبوکار را بررسی کند و ثانیاً توان و مزیت رقابتی خود را در آن کسب و کار بسنجد. چنانچه کسب و کاری در بازار جذابی قرار داشته باشد و توانمندیها و مزیت رقابتی سازمان مادر در آن کسبوکار بالا باشد، بر اساس این منطق سازمان هلدینگ باید ورود کرده و این کسبوکار را در سبد خود قرار دهد.
معیار اصلی ارزیابی جذابیت بازار متوسط سودآوری است. بر این اساس برای سود میتوان دو تعریف مختلف ارائه کرد: سود حسابداری و سود اقتصادی. سود حسابداری که همان اختلاف درآمد از هزینه است؛ اما در محاسبه سود اقتصادی، سود در مقایسه با متوسط نرخ بازده سرمایه در بازار محاسبه میشود. به عنوان مثال بازده صنایع در آمریکا ۱۵ و در اروپا ۱۰ درصد است. در بررسی یک کسبوکار برای افزودن آن به سبد هلدینگ، چنانچه بازدهی آن در آمریکا بیش از ۱۵ و در اروپا بیش از ۱۰ درصد باشد، این کسبوکار در بازار جذاب محسوب میشود.
برای ارزیابی جذابیت یک کسبوکار شاخصهای مختلف دیگری نیز وجود دارد و میتوان کسبوکار را از جنبههای مختلف بازاری مورد بررسی قرار داد. از جمله این جنبهها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
برای ارزیابی توانمندی و مزیت رقابتی سازمان مادر نیز شاخصهای مختلفی قابل احصا است که از طریق آنها میتوان وضعیت داخلی سازمان را ارزیابی کرد. از جمله مهمترین این شاخصها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
شاخصهای فوق بخشی از شاخصهایی است که میتوان در ارزیابیهای مرتبط با استراتژیهای سبد کسبوکار شرکتهای هلدینگ به کار گرفت. هر سازمانی متناسب با شرایط و موقعیت خود کسبوکارهای هدف را بر اساس این شاخصها ارزیابی کرده و با قرار دادن نتایج ارزیابی در یکی از مدلهای شناخته شده تحلیل سبد در خصوص ورود به کسبوکار یا خروج از آن تصمیم میگیرد. دو ابزار معروف و بسیار پرکاربرد در منطق کسبوکار عبارتند از:
این دو ابزار تقریباً از مبنای واحدی استفاده میکنند؛ بدین معنا که هر کسبوکاری را از جنبههای داخلی و یا محیط خارجی بررسی کرده و از این طریق استراتژیست را در تدین استراتژیهای سبد یاری میکنند. در مقاله دیگری به طور مفصل به ابزارهای برنامهریزی سبد پرداختهام.
دومین منطقی که در استراتژیهای سبد هلدینگ به آن میپردازیم، منطق ارزشآفرینی است. بر این اساس کسبوکاری میتواند در سبد هلدینگ قرار بگیرد که منجر خلق ارزش شده و یا از نابودی ارزش جلوگیری کند. از جمله مهمترین ابزارها در منطق ارزشآفرینی ماتریس سرزمین مادری (هارتلند) میباشد.
بنابراین صرف اینکه یک کسبوکار به صورت انفرادی برای سازمان مادر ارزشآفرینی میکند کافی نیست؛ بلکه ارتباطات بین کسبوکارها و ارزشآفرینی از این طریق را که همافزایی نامیده میشود نیز در نظر گرفت. اگر دید خود را در ادبیات قدری وسیعتر کنیم، به چهار نوع محوری ارزشآفرینی که در برابر یک سازمان مادر قرار دارد برمیخوریم: انفرادی، اتصالی، خدمات مرکزی، توسعهای.
موضوع ارزشآفرینی در مقاله «چهار رویکرد ارزشآفرینی در هلدینگ» به طور کامل توضیح داده شده است. اما به طور خلاصه در ارزشآفرینی انفرادی هر کسبوکار یک مرکز سود مستقل در نظر گرفته میشود که ارزشآفرینی در آن به صورت مستقل از سایر کسبوکارها است؛ در رویکرد اتصالی، ارزشآفرینی از طریق بهبود همکاری و مزایای همافزایی صورت میگیرد؛ در خدمات مرکزی ارزش از طریق ارائه خدمات مرکزی به کسبوکارها به دست میآید؛ و در رویکرد توسعهای ارزشآفرینی از طریق مدیریت توسعه بنگاه مادر انجام میشود.
مهمترین ابزار برنامهریزی سبد در منطق ارزشآفرینی «ماتریس هارتلند یا سرزمین مادری» است.
به طور کلی و بر مبنای رویکردهای فوق، عمده منابع ارزش آفرینی عبارتند از:
عوامل نابودی ارزش هم که معمولاً بیشتر از منابع ارزشافزا است عبارتند از:
در بحث از ارزشآفرینی سؤال دیگری مطرح میشود و آن اینکه ارزش به چه معناست؟ واژه ارزش با همه تنوعی که در کاربرد دارد یک مفهوم پایه را در دل خود به همراه دارد و آن مفهوم ارزیدن و ارزشمند بودن است. اما این بحث به این سادگی نیست و جزئیات و ظرافتهای خاصی دارد. ما در ادبیات با کاربردهای متنوعی برای این مفهوم سر و کار داریم: ارزش اخلاقی، ارزش بکارگیری، ارزش مبادله، ارزش مالی، ارزش استراتژیک، ارزش افزوده و موارد دیگر.
در بررسی استراتژیهای سبد و مدیریت کسب و کار نیز اختلاف نظرهایی در خصوص تعریف ارزش وجود دارد. در خالصترین و سادهترین تعریف از این مفهوم میتوان به ارزش خالص فعلی (NPV) اشاره کرد. موضوعی که در علم اقتصاد مهندسی کاربرد دارد و بر اساس آن، ارزش فعلی عبارت است از تفاوت میان ارزش کنونی جریانات نقدی ورودی و ارزش کنونی جریان نقدی خروجی.
بنابراین در مفهوم توسعهیافتهتر، میتوان ارزش را بر پایه اهداف سازمان تعریف کرد. اهدافی که بعضاً ممکن است متعارض باشند. حسابداران اغلب ارزشهای مالی کوتاه مدت را برای سازمان تعریف میکنند و استراتژیستها ارزشهای استراتژیک بلندمدت. طبیعی است که چشمپوشی از هیچ کدام از این اهداف امکانپذیر نیست و این وظیفه مدیریت ارشد سازمان است تا بر اساس مأموریتهای سازمان، نقطه تعادل بین این دو را برگزیند و بر این اساس استراتژیهای سبد خود را تدوین کند.
در مقاله «سبکهای سرپرستی و شیوههای تعامل هلدینگ با شرکتهای تابعه» سه سبک برنامهریزی استراتژیک، کنترل مالی و کنترل استراتژیک را بررسی کردیم. گفته شد که که در سبک برنامهریزی استراتژیک، اهداف و منافع بلندمدت مد نظر است، در سبک کنترل مالی سودهای مالی کوتاهمدت، و در سبک کنترل استراتژیک تعادل بین این دو. بنابراین در تعریف ارزش در استراتژیهای سبد کسبوکار باید نیمنگاهی به سبکهای سرپرسی در سازمان مادر داشته باشیم.
چنانچه سازمان مادر از سبک برنامهریزی استراتژیک استفاده میکند، در منطق ارزشآفرینی، ارزش، بلندمدت و استراتژیک تعریف میشود و زمانی که از سبک کنترل مالی استفاده میشود ارزشها عمدتاً مالی و کوتاهمدتاند.
در هلدینگهایی که عمومی و حاکمیتی میباشند و هدف عمده از تشکیل آنها منافع غیر مالی میباشد، اهداف و استراتژیها، بلندمدت و مبتنی بر منفعت عامه تعریف میشود. این دست از هلدینگها و سازمانهای مادر در کشور ما فراوان یافت میشود، مثل هلدینگهای نظامی و یا هلدینگهای صنعتی و غیرصنعتی وابسته به نهادهای حاکمیتی. لذا در تعریف استراتژیهای سبد این سازمانها، استفاده از منطق ارزشآفرینی جایگاه ویژهای دارد و ارزشها در این دست سازمانها مبتنی بر منفعت عامه تعریف میشوند.
سومین منطقی که در استراتژیهای سبد کسبوکار به آن میپردازیم، منطق بازار سرمایه است. بازارهای سرمایه تشکیل شده از مجموعهای از انسانها که این انسانها تحت تأثیر عوامل مختلف عقلانی و احساسی تصمیماتی را میگیرند. بنابراین قیمتهایی که از سهام هر کسبوکار در بازارهای سرمایه وجود دارد، لزوماً قیمت واقعی آن کسبوکار نیست و قیمتها تحت تأثیر عوامل مختلف نظیر هیجانات بالاتر یا پایینتر از ارزش واقعی آن است.
حتماً شما هم با تحلیلهای تکنیکال و بنیادی در بازارهای سرمایه آشنا هستید. مبنای تمامی این تحلیلها همین اصلی است که بیان شد. در حقیقت عبارت فوق شالوده و زیربنای تمامی تحلیلها در بازارهای مالی است.
اما چه زمانی و کجا از منطق بازار سرمایه در استراتژیهای سبد استفاده میشود؟ از این منطق زمانی استفاده میشود که سازمان مادر بیشتر به دنبال کسب سود از مابهالتفاوت قیمت خرید و فروش یک کسبوکار است.
زمانی که استراتژیهای سبد بر اساس این منطق تنظیم میشود، فرایندها و ساختارهای داخلی کسبوکارها برای سازمان مادر اهمیتی ندارد. سازمان مادر بر اساس تحلیلهایی که انجام میدهد تشخیص میدهد که ارزش بازار یک کسبوکار در حال حاضر کمتر از ارزش واقعی آن است، پس تصمیم میگیرد آن را وارد سبد کسبوکارهای خود کند؛ یا تشخیص میدهد ارزش بازار یک کسبوکار موجود در سبد بیشتر از ارزش واقعی آن است و در این شرایط تصمیم میگیرد که این کسبوکار را به فروش رسانده و از سبد خود خارج کند.
سؤال دیگری که اینجا مطرح میشود این است که چرا ارزش بازار یک کسبوکار با ارزش واقعی آن برابر نیست؟ پاسخ ساده است. زمانی ارزش بازار یک کسب و کار با ارزش واقعی آن برابر است که:
بدیهی است که وقوع همزمان همه شرایط فوق عملاً غیر ممکن است؛ پس در هر بازاری بیش از آنکه عقلانیت محض حکمفرما باشد، عقلانیت محدود و هیجانات است که اتفاقات و در نهایت قیمتها را رقم میزند. لذا هیچ بازار سرمایهای را نمیتوان یافت که در آن قیمت واقعی سهام با قیمت بازار آن برابر باشد. با مراجعه به وبسایت سازمان بورس کشورمان به راحتی میتوان به این موضوع پی برد. کافی است یک سهم را انتخاب کرده و داراییها، سرمایهها و سایر مایملک آن را بررسی کرده و آن را با ارزش بازار آن مقایسه کنید. در این بررسی احتمالاً با اختلافات فاحشی مواجه خواهید شد.
برای طرحریزی راهبردهای سبد کسبوکار هلدینگ ابزارهای متفاوتی وجود دارد. این ابزارهای روز به روز در حال بهبود و توسعه هستند و هر یک از این ابزارها نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. ۹ ابزار معروف و کاربردی برای این امر عبارتند از:
برای دسترسی به مبانی و نحوه استفاده از هر ابزار بر روی آن کلیک کنید. ضمناً در مقاله «۹ ابزار برنامهریزی سبد کسبوکار هلدینگ» این ابزارها را مفید و مختصر توضیح دادهام.
آنچه چیدمان سبد یک هلدینگ را در استراتژیهای سبد تعیین میکند، در درجه اول بیانیه مزیت مادری یک هلدینگ است: اینکه یک سازمان مادر با چه فلسفهای تشکیل شده، چه اهداف و مأموریتهایی را دنبال میکند و چه ویژگیهایی دارد.
در این مقاله سه منطق حاکم بر تعیین استراتژیهای سبد بنگاه مادر معرفی شدند، ابزارها و معیارهایی برای تنظیم سبد بنگاه مادر معرفی شد و نهایتاً گفته شد که هر منطق و هر ابزاری متناسب با شرایط و موقعیتهای سازمان مادر کاربردهای خاص خود را دارد.
بنابراین در بکارگیری روشها و ساز و کارهای برنامهریزی سبد باید دقت و ملاحظه کافی وجود داشته باشد که خروجیهای این ابزارها، استراتژیهای سبد سازمان مادر نیستند، بلکه در حالت ایدهآل خوراکی برای تصمیمگیری مدیران و استراتژیستهای سازمان در خصوص استراتژیهای سبد هستند.
دیدگاه خود را بیان کنید