چرا هلدینگ؟ با تأسیس هلدینگ به دنبال چه اهدافی هستیم؟

چرا هلدینگ

در این مقاله به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که اساساً شرکت‌های هلدینگ یا مادر با چه اهدافی شکل می‌گیرند و سرمایه‌گذاران و صاحبان مشاغل و کسب‌وکارهای بزرگ چرا هلدینگ را برای پیشبرد کارهای خود انتخاب می‌کنند. تأسیس شرکت مادر چه مزایایی برای مؤسسان آن دارد و مؤسسان با تأسیس هلدینگ چه اهدافی را دنبال می‌کنند. اینها سؤالاتی است که در این مقاله به دنبال پاسخ دادن به آنها هستیم.

در مقالات دیگری در این وبسایت به موضوعات مختلف در خصوص مدیریت در شرکت‌های هلدینگ اشاره کرده‌ام. موضوعاتی نظیر: ساختار سازمانی شرکت‌های هلدینگ، سبک‌های سرپرستی در هلدینگ، برنامه‌ریزی راهبردی در هلدینگ، وظایف شرکت هلدینگ و مطالب متنوع دیگر. برای دسترسی به مجموعه مقالات من در این حوزه اینجا کلیک کنید.

الگوبرداری از بنگاه‌های چند‌رشته‌ای و چندکاره و اقدام به تجدید ساختار سازمان‌ها بر این اساس، طی سال‌های اخیر در کشور ما رواج گسترده‌ای داشته است. ورود واژگانی مانند: شرکت‌های مادر تخصصی، شرکت‌های گروه، هلدینگ و… به ادبیات کسب و کار، نمود شکل‌گیری این روند در این حوزه است. در حال حاضر شکل‌های گوناگونی از این نوع سازمان‌ها از کسب‌وکارهای بسیار متنوع تا سازمان‌های متمرکز و تخصصی در بازار وجود دارند.

ادبیات موضوع و بررسی‌های نگارنده نشان می‌دهد که شرکت‌های هلدینگ اساساً با ۶ هدف کلی شکل می‌گیرند:

  • کاهش فشار بر ستاد
  • کاهش ریسک سرمایه
  • محک خوردن مهارت‌های عمومی مدیریت
  • تملک در زنجیره ارزش
  • تسلط بیشتر بر بازار
  • پرستیژ

در ادامه هر یک از موارد فوق را توضیح خواهم داد.

برای آشنایی با مفهوم شرکت هلدینگ اینجا کلیک کنید.

کاهش فشار بر ستاد

اولین پاسخ به سؤال «چرا هلدینگ؟» به تاریخچه شکل‌گیری شرکت‌های هلدینگ باز می‌گردد. در مقاله «تاریخچه هلدینگ و خواستگاه شکل‌گیری آن» به طول مفصل در این خصوص توضیحاتی ارائه کردم. در آنجا اشاره شد که دلیل اولیه روی آوردن به ساختار هلدینگ بزرگ شدن شرکت‌ها و فشار سنگینی بود که ستاد این شرکت‌ها متحمل می‌شدند.

شرکت‌های بزرگی مثل جنرال موتورز و دوپوینت از پیشتازان روی آوردن به ساختار هلدینگ بودند. آنها با این کار فشار سنگینی را که در نتیجه توسعه کسب‌وکار خود متحمل می‌شدند را به کسب‌وکارهای خود انتقال دادند و از این طریق ستاد را سبک و مسئولیت‌های آن را ساده‌تر کردند.

بنابراین شرکت‌هایی که رشد و توسعه زیادی داشته و محصولات متنوع و بازارهای جدیدی را بدست آورده‌اند، اغلب ترجیح می‌دهند به منظور کاهش بار ستاد ساختار هلدینگی را انتخاب کنند. یعنی کسب‌وکارهای خود را بر مبنای محصولات یا بازارها تفکیک کرده و به یک شرکت مستقل تبدیل کنند. در کنار اینها ستاد را مستقل، کوچک و چابک حفظ می‌کنند تا هم بتوانند از مزایای شرکت‌های بزرگ (مثل دسترسی به منابع گسترده) و هم از مزایای شرکت‌های کوچک (مثل چابکی) بهره ببرند.

کاهش ریسک سرمایه

در پاسخ به سؤال علت گرایش به ساختار هلدینگ، احتمالاً کاهش ریسک سرمایه به عنوان اولین دلیل به ذهن بسیاری از افراد می‌آید. چرا هلدینگ ریسک سرمایه را کاهش می‌دهد؟ پاسخ بسیار ساده است. ضرب‌المثل معروفی داریم که می‌گوید: «همه تخم‌مرغ‌هایت» را در یک سبد قرار نده. این موضوع را بسیاری از سرمایه‌گذاران درک می‌کنند.

کاهش ریسک سرمایه

زمانی که یک سرمایه‌گذار در یک کسب‌وکار بازدهی سرمایه قابل توجهی کسب می‌کند بسیار علاقمند است که این روند را ادامه دهد. چنانچه راهبردی بیندیشد به این نتیجه می‌رسد که هر کسب‌وکاری یک چرخه عمر مشخص دارد و با اتمام این چرخه عمر دیگر آن بازدهی اولیه وجود نخواهد داشت. علاوه بر این عوامل محیطی متعددی می‌توانند کسب‌وکارها را تحت تأثیر قرار دهند. عوامل که حتی می‌توانند در زمانی کوتاه یک کسب‌وکار را کاملاً نابود کنند. مانند آنچه که در بحران کرونا رخ داد.

بنابراین سرمایه‌گذار تصمیم می‌گیرد بخشی از سرمایه خود را به سمت سایر کسب‌وکارها ببرد تا چنانچه یکی از کسب‌وکارهایش در مسیر پایان چرخه عمر قرار گرفت دیگر دغدغه بازدهی سرمایه نداشته باشد.

محک خوردن مهارت‌های عمومی مدیریت

سومین پاسخ به سؤال «چرا هلدینگ؟»، محک خوردن مهارت‌های عمومی مدیریت است. در دوران توسعه اقتصادی در غرب در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم، با متنوع شدن بنگاه‌های اقتصادی نیاز به سبک جدیدی از مدیریت حس شد. زیست‌بوم کسب‌وکارها به مدیرانی نیاز داشت که بتوانند در هر صنعت و بازاری توانایی مدیریت داشته باشند. بنابراین مؤسساتی شکل گرفتند که در آنها مدیرانی با مهارت‌های عمومی مدیریت تربیت می‌شدند. این مؤسسات خاستگاه رشته‌های MBA و DBA بودند. در کشور ما عمده مخاطبان این رشته‌ها فارغ‌التحصیلان رشته‌های فنی و مهندسی هستند که می‌خواهند دانش مدیریت هم داشته باشند.

ویژگی کسب‌وکار

اما بپردازیم به اصل موضوع. سرمایه‌گذاران، مدیران و صاحبان مشاغل چرا هلدینگ را انتخاب می‌کنند؟ اغلب مدیران و صاحبان مشاغل موفق (بویژه در کشور ما) افرادی هستند که تحصیلات و یا تخصص فنی دارند و از این طریق پله‌های ترقی را طی کرده‌‎اند. زمانی که این افراد خود را در سطح بالایی از موفقیت می‌‎بینند، برای توسعه فردی خود به دنبال کسب مهارت‌های عمومی مدیریت می‌روند. در یک دانشگاه یا مؤسسه ثبت‌نام کرده و مدرک MBA و یا DBA خود را اخذ می‌کنند.

حال این افراد علاوه بر توان فنی در خود توان مدیریت هم می‌بینند. اعتماد به نفس کاذب را هم به آن اضافه کنید؛ موضوعی که در مقاله «۶ خطای رایج در قضاوت مدیران» به آن اشاره کرده‌ام. مجموعه این عوامل باعث می‌شود که فرد احساس کند در هر صنعتی می‌تواند وارد شود و موفق باشد. بنابراین برای توسعه کسب‌وکار خود ساختار شرکت مادر را انتخاب می‌کند و سعی می‌کند کسب‌وکارهای متنوعی را وارد سبد خود کرده و آنها را مدیریت کند.

البته در مقاله « تاریخچه هلدینگ و خواستگاه شکل‌گیری آن» اشاره کردم که در بحران‌های اقتصادی دهه ۷۰ میلادی، مهارت‌های عمومی مدیریت به شدت دچار چالش شد و لذا در اتخاذ این رویکرد بسیار باید دقت شود.

تملک در زنجیره ارزش

چهارمین پاسخ برای سؤال «چرا هلدینگ؟» تملک زنجیره ارزش است. زنجیره ارزش چیست؟ فرض کنید شما به مغازه قصابی مراجعه کرده و مقداری گوشت خریداری می‌کنید. بیایید بررسی کنیم این گوشت چه فرایندی را طی کرده تا به دست شما برسد؟ شما این گوشت را از «قصاب» خریده‌اید. قصاب گوشت را از «توزیع کننده» می‌خرد. توزیع کننده از «کشتارگاه»، کشتارگاه از «دامدار» و دامدار علوفه و مواد غذایی دام را از «فروشنده علوفه» خریداری کرده است. پس زنجیره ارزشی که در این مسیر وجود دارد عبارتند از:

  • فروشنده علوفه
  • دامدار
  • کشتارگاه
  • توزیع‌کننده
  • قصاب

فرض کنید یک سرمایه‌گذار یک کشتارگاه تأسیس کرده و در کار خود بسیار موفق عمل می‌کند. این سرمایه‌گذار در زنجیره ارزش، پشت سر خود دامدار و مقابل خود توزیع‌کننده را دارد. کشتارگاه از یک طرف باید در زمان مناسب به دام زنده دسترسی داشته باشد تا ظرفیتش خالی نباشد و از طرف دیگر توزیع کننده در زمان مناسب باید دام کشتار شده را از او بخرد تا گوشت‌ها فاسد نشوند. این موضوع همواره برای صاحب کشتارگاه یک دغدغه است. چرا او هلدینگ را برای ادامه کار خود انتخاب می‌کند؟ پاسخ ساده است. اگر صاحب کشتارگاه هر یک از کسب‌وکارهای قبل یا بعد از خود در زنجیره ارزش را تملک کند دغدغه‌های او در آن سمت از بین خواهد رفت.

بنابراین برخی از کسب‌وکارها بعد از رسیدن به بلوغ کافی رو به هلدینگ شدن می‌آورند و کسب‌وکارهای موجود در زنجیره ارزش خود را تحت تملک خود در می‌آورند. تملک در زنجیره ارزش یا به پیش است یا به پس. تملک به پیش با هدف تضمین فروش و تملک به پس با هدف تضمین تأمین مواد اولیه انجام می‌شود. این موضوع به نحو دیگری در استراتژی‌های هدایتی هلدینگ مورد توجه است که در مقاله «راهبردهای هدایتی هلدینگ» به آن اشاره کرده‌ام.

تسلط بیشتر بر بازار

پاسخ پنجم به سؤال «چرا هلدینگ؟» تسلط بیشتر بر بازار است. هر کسب‌وکاری در اکوسیستم خود با بازیگران متعددی در ارتباط است. کسب‌وکارهای مختلف موجود در زیست‌بوم، تأثیرات متفاوتی بر یکدیگر می‌گذارند. این تأثیرات می‌تواند مثبت و یا منفی باشد. رقابت بین کسب‌وکارها برای توسعه درونی خود منجر به پیشرفت فناوری و کیفیت محصولات می‌شود و در مقابل رقابت‌های بیرونی برای تصاحب بازار و مشتریان منجر به تغییراتی در سهم بازار کسب‌وکارها می‌شود.

بدیهی است که بسیاری از این تأثیر و تأثرات خارج از کنترل کسب‌وکارها است و مدیران این کسب‌وکارها برای اینکه این تأثیرات را تحت کنترل خود در آورند هزینه‌های زیادی می‌کنند. اما برخی از کسب‌وکارها به دنبال پاک کردن صورت مسأله از طریق تملک رقبای فعال در زیست‌بوم کسب‌وکار خود هستند. بدین ترتیب که یک شرکت مادر تأسیس کرده و سهام رقبا را تصاحب می‌کنند و بدین ترتیب ضمن مدیریت این تأثیر و تأثرات، قواعد بازی را خود تدوین می‌کنند.

نمونه اینگونه تملک‌ها را می‌توان در خرید سهام شرکت‌هایی نظیر اسکایپ، لینکدین، لاندا و … توسط شرکت مایکروسافت مشاهده کرد. مایکروسافت این شرکت‌ها را به عنوان بازیگران اصلی اکوسیستم فعالیت خود تلقی می‌کرد که در آینده می‌توانند تأثیرات متعددی بر کسب‌وکارش داشته باشند. لذا به سرعت آنها را تحت تملک خود درآورد تا از اثرات منفی که در آینده ممکن است گریبانگیرش باشد در امان بماند.

پرستیژ

دلیل ششم روی آوردن به ساختار هلدینگ کسب پرستیژ و جایگاه بین جامعه کسب‌وکار است. اما چرا هلدینگ پرستیژ می‌آورد؟ پاسخ ساده است. هلدینگ یک بنگاه چندکسب‌وکاره است. شما زمانی که مدیر یک شرکت تک‌کسب‌وکاره باشید جایگاه اجتماعی بالاتری دارید یا زمانی که مدیر یک هلدینگ چندکسب‌وکاره؟

بسیاری از مدیران، سرمایه‌گذاران و صاحبان مشاغل در کنار توسعه کسب‌وکار خود به دنبال ارتقاء جایگاه و شأن اجتماعی خود نیز هستند. این شأن و جایگاه اجتماعی از طریق یک شرکت مادر بسیار بهتر قابل تأمین است. اما پیشنهاد می‌کنم این رویکرد را در پیش نگیرید. مدیریت در یک هلدینگ احتمالاً شأن اجتماعی شما را در میان عوام‌الناس تأمین می‌کند اما حرفه‌ای‌ها این موضوع را به خوبی درک می‌کنند. مدیریت موفق در یک کسب‌وکار کوچک بسیار با ارزش‌تر از مدیریت ناموفق در یک هلدینگ بزرگ است.

شأن و جایگاه اجتماعی یک فرد یا یک شخصیت حقوقی نشأت گرفته از ذات و عملکرد اوست. اگر سری به مرغداری‌ها بزنید با مرغ‌های بالغی مواجه می‌شوید که نزدیک به ۳ کیلوگرم وزن دارند اما نمی‌توانند روی پای خود بایستند. چرا که اینها اصلاً بالغ نیستند و در حقیقت جوجه‌هایی هستند که با برنامه‌های تغذیه‌ای خاص اینگونه در مدت کوتاهی رشد کرده‌اند تا سریع‌تر ذبح شوند. کسب‌وکارهایی که اینگونه رشد داده می‌شوند نمی‌توانند روی پای خود بایستند و بلأخره روزی زمین خواهند خورد. واژه‌ها هیچ وقت جای واقعیت‌ها را نخواهند گرفت.

چرا هلدینگ؟

در این مقاله به ۶ دلیل اصلی برای تأسیس شرکت هلدینگ اشاره شد. دلایل متفاوت دیگری هم می‌تواند برای این امر وجود داشته باشد که شاید در این مقاله از قلم افتاده باشد. به کسانی که به دنبال تأسیس شرکت هلدینگ هستند پیشنهاد می‌کنم مقاله « تاریخچه هلدینگ و خواستگاه شکل‌گیری آن» را حتماً بخوانند تا با فلسفه شکل‌گیری شرکت‌های مادر موفقیت‌ها و شکست‌های این مسیر بیشتر آشنا شوند.

مدیریت شرکت‌های مادر با مدیریت بنگاه‌های تک‌کسب‌وکاره تفاوت‌های زیادی دارد. تأسیس شرکت مادر و نحوه مدیریت آن ظرافت‌ها و نکات بسیار زیادی دارد که در صورت عدم آشنایی با آنها صاحبان سرمایه قطعاً با نابودی ارزش مواجه خواهند شد. در بررسی تاریخچه هلدینگ‌ها به مقطعی در دهه ۷۰ میلادی می‌رسیم که کشورهای اسلامی، کشورهای غربی را تحریم نفتی می‌کنند. این تحریم‌ها تأثیرات منفی زیادی بر اقتصاد غرب می‌گذارد که از جمله مهمترین آنها تأثیراتی است که شرکت‌های متنوع شده یا همان هلدینگ‌ها می‌پذیرند. تأثیراتی که سبب می‌شود این هلدینگ‌ها چاره‌ای جز عقب‌نشینی از ساختار هلدینگی خود و بازگشت به ساختار تک‌کسب‌وکاره نداشته باشند.

علی فردوسی جهرمی ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۲ مدیریت هلدینگ

نظرات کاربران
  • یکی از مسائلی که برای من سوال است این است که آیا هماهنگی واحدهای زیر مجموعه نیاز به نیروهای ستادی بیشتر ندارد؟ درست است که ایجاد هولدینگ باعث کاهش بار ستاد در واحدهای زیرمجموعه میشود اما خود سازمان مادر برای هماهنگی واحدهای زیرمجموعه نیاز به نیروهای ستادی دارد. پس چگونه اینجا صرفه جویی انجام میشود؟

    • نیروهای ستاد هلدینگ قرار است همان کاری را انجام دهند که خود شرکت اگر تحت مدیریت هلدینگ نبود باید انجام می‌داد. طبیعتاً اگر ستاد هلدینگ قرار است این مأموریت‌ها را با هزینه و نفرات بیشتر انجام دهد تمرکز آن در هلدینگ بی‌معنی است.
      هزینه‌ای هم که برای هماهنگی‌ها صرف می‌شود اگر بیشتر از صرفه‌ای باشد که به کل هلدینگ می‌رساند که هزینه نشود بهتر است!!!

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.