وقتی مدیریت یا بهره وری دچار مشکل است، استاندارد عملی که بروکراسی به ما پیشنهاد میکند، توسل به سازماندهی مجدد نحوه انجام کار، طراحی مجدد بر مبنای مدل ماشین و بازسازی نمودار سازمانی است. اما این مدل در ادامه دچار مشکل شده و منجر به ظهور نئوبروکراسی شد. مدل بروکراسی کلاسیک زمانی دچار مشکل شد که دانشمندان و کارگزاران در سازمانها سعی کردند یک علم دقیق و کاربردی برای ساختار یا مدیریت سازمان ایجاد کنند.
فهرست مطالب
Toggleمدل بوروکراسی کلاسیک بر عمل مدیریت دولتی در بسیاری از سازمانها بویژه در کشور ما حاکم است. این مدل دو عنصر کلیدی دارد:
برای درک جنبههای ساختاری بوروکراسی، درک مدل “ایده آل ماکس وبر” ضروری است. در سازمانهای دولتی، سلسله مراتب و بوروکراسی از طریق تدوین نمودارهای سازمانی و قرار دادن مناسب افراد در درون این نمودارها نشان داده میشود. گاهی وقتها نمودارها حتی به طور رسمی نمایانگر مقامات هستند. بوروکراسی همچنین به وسیله شرح شغلهای دقیق، طبقهبندیهای پرسنلی و معیار پرداخت نشان داده میشود. وبر در توصیفش از سلسله مراتب، الگوهای رفتاری اعضاى سازمانهای بوروکراتیک را در نظر گرفت. این الگوهای رفتاری عبارتند از گرایش به حفظ اسناد و مدارک و تلاش برای اطاعت از فرمانها.
جنبههای مدیریتی و ساختاری مدل بوروکراسی کلاسیک از مدیریت علمی فردریک تیلور منبعث میشود که میتوان آن را به عنوان تلاشهای نو برای اندازهگیری بهرهوری مطرح کرد. در مدل بوروکراسی کلاسیک، ساختار و مدیریت به طور تنگاتنگی به هم مرتبط میشوند. این امر در متون مربوط به سازماندهی مجدد سازمان به بهترین وجه دیده میشود.
وقتی مدیریت یا بهره وری دچار مشکل است، استاندارد عمل بوروکراسی، توسل به سازماندهی مجدد نحوه انجام کار، طراحی مجدد بر اساس مدل ماشین و بازسازی نمودار سازمان است. سلسله مراتب و کنترل کماکان بر سازمانهای دولتی غالب هستند. هربرت ویلکاس مدعی است که این دو عنصر چنان با فرهنگ غربی عجین شدهاند که با توجه به محصولهای این فرهنگ، به سختی میتوان یک سازمان پیچیده را تصور کرد که به روشهای غیرسلسله مراتبی ساختاردهی شده یا بوسیله ابزار غیرسنتی مدیریت شود.
مدل بوروکراسی کلاسیک زمانی دچار مشکل شد که دانشمندان و کارگزاران سعی کردند یک علم دقیق و کاربردی برای ساختار یا مدیریت سازمان ایجاد کنند. هربرت سایمون هنگامی که اصول علمی این مدل را به عنوان “ضرب المثل” توصیف کرد، آنها را مورد نقد قرار داد.
اما ادعاى اینکه هیچگونه علم دقیق برای ساختار و مدیریت سازمان وجود ندارد به معنای این نیست که ساختار و مدیریت اهمیت ندارد. برعکس، آنها مقولههایی اساسیاند. پس مشکل، ایجاد ساختارهایی است که با هدفهایی سازمانی سازگار بوده و نیازهای کارکنان را مرتفع سازند و خواست مردم را تأمین کند.
ارزشهای کارایی و صرفهجویی همواره بخشی از مدیریت هستند که اساساً ایجاد بروکراسی برای تحقق این اهداف بوده است. مسأله ماهوی در مدل بوروکراسی کلاسیک، ارزشهایی نیست که مدل قصد تحقق آن را دارد، بلکه مشکل در روشی است که مدل فرض می کند به مدد آن کارایی، صرفهجویی و بهرهوری میتواند محقق شود. سلسله مراتب، کنترل مدیریتی، اختیار (حق فرمانرانی) و تمرکز که نظریهپردازان بوروکراسی به آن معتقدند منجر به تحقق این ارزشها نمیشود. اینجاست که پای نظریهپردازان نئوبروکراسی به موضوع باز میشود.
نظریهپردازان نئوبوروکراسی مدعیاند اثربخشی، صرفهجویی و کارایی محصول کنترلهای غیرمستقیم، سلسلهمراتب قابل انعطاف و سبکهای رهبری غیرآمرانه هستند. بنابراین مدیران باید از تمایل خود به کنترلهای مستقیم کاسته و مأموریتهای کنترلی خود را با ابزارهای غیرمستقیم در پیش گیرند.
دیدگاه خود را بیان کنید