آموزش مدیریت با یادگیری و بهبود فردی آغاز میشود. در واقع وقتی از افراد خواسته میشود که مدیران بزرگ را وصف کنند، جالب توجه است که آنها بیشتر از ویژگیهای فردی یاد میکنند تا ویژگیهای بین فردی یا سازمانی. به طور ساده میتوان گفت که تنها افرادی میتوانند دیگران را به طور مؤثر اداره کنند که ابتدا بتوانند خودشان را اداره کنند. در حقیقت اثر بخشی فردی اساس مدیریت موفق است و مهارتهایی که در توسعه مدیریت آموزش داده میشوند همگی مبتنی بر سرآمدی شخصیاند.
اگرچه اثربخشی فردی از اجزای متعددی تشکیل شده است، اما تأکید بیشتر بر رفتارها و دانش عملی است؛ یعنی کارهایی که برای بهبود صلاحیت و شایستگیهای فردی میتوان انجام داد. هیچ کس مدیر موفق به دنیا نمیآید و ظرف یک شب هم تبدیل به مدیر موفق و بزرگ نمیشود بلکه با گذراندن مهارتها و آموزش مدیریت است که یک فرد میتواند موفق باشد. لذا بنیادیترین جنبه شایستگی فردی، شناخت خود و داشتن درک روشنی از چگونگی یادگیری مهارتهای جدید و برانگیختن خود به منظور بهبود قابلیتها است.
از جمله مسائلی که در این مقال میگنجد میتوان به موضوع یادگیری و خود مدیریتی اشاره کرد. مسائل دیگری از قبیل مدیریت زمان، کنترل فشارهای عصبی و خودآگاهی موضوعات دیگری هستند که میتوان به آنها اشاره کرد. این مجموعه مهارتها، مهارتهایی هستند که بیشترین چالشها را برای مدیران جوان ایجاد میکنند و غالباً در جاهایی وجود دارند که بزرگترین ناکارآمدیها در آنجا مشاهده میشود. مدیر موفق بر مبنای تصورات نادرست اقدام نمیکند، از آنچه نباید انجام داد اجتناب میکند و راهکارها را کارشناسانه دنبال میکند.
در این مقاله ما به ۵ باور نادرستی که در مورد یادگیری مدیریت و اثر بخشی فردی وجود دارد اشاره خواهیم کرد:
اولین باور غلطی که در اینجا به آن میپردازیم این است که آموزش مدیریت با تجربه و سن حاصل میشود. متأسفانه این مسأله معمولاً واقعیت ندارد. چه بسیار مدیرانی که در سنین جوانی عملکردهای فوقالعادهای داشتهاند. اما این موضوع را باید قبول کرد که یادگیری کار سختی است و از تمایل مستمر و هوشمندانه به استفاده از مدلهای اثربخشی، یادگیری و نگهداری کارهای انجام شده و ممارست رفتارهای جدید نشأت میگیرد.
بنابراین مدیران حتی در سنین جوانی با مجاهدت و تلاش خواهند توانست عملکردهای به مراتب بهتری را نسبت به مدیران مسن و باتجربه داشته باشند. چه بسیار مدیران پا به سن گذاشته و با تجربهای در کشور ما وجود دارند که علیرغم هزینههای زیادی که برای کسب تجربه آنها شده اما همچنان عملکرد ضعیفی از خود نشان میدهند. مدیران اتوکشیده و مغروری که قبلاً راجع به آنها صحبت شده. برای مطالعه مقاله مرتبط با این موضوع وارد این لینک شوید.
یکی از مهمترین موضوعات در آموزش مدیریت شناخت از خود است. در واقع بسیاری از مطالعات و تحقیقات اکتشافی نشان دادهاند که بین چگونگی درک ما از خود و چگونگی درک و شناخت دیگران از ما شکاف بزرگی وجود دارد. این شکافها که از بسیاری از آنها نیز چشم پوشی میشود، همواره به مسائل و مشکلات مدیریتی منجر میشود، خودآگاهی صحیح پایه و اساس اثربخشی فردی است.
پس شناخت فردی در اتاق در بسته و بدون تعامل با دیگران امکانپذیر نیست. مدیران موفق همواره خود را در معرض قضاوت دیگران قرار داده و با بازخوردگیری از آنها شناخت فردی خود را تعمیق میبخشند.
در آموزش مدیریت ما باید همواره به دنبال فرصتهای رشد خودمان باشیم. ما به دلیل کاری که به خوبی انجام میدهیم موفقیم. با وجود این، معمولاً آن قدر روی نقاط ضعف و شکافها تمرکز میکنیم که نقاط قوتمان را فراموش میکنیم. بهسازی فردی مهارتهای جدید مهم است ولی باید روی شناسایی اموری که آنها را به خوبی انجام میدهیم نیز زمان صرف کنیم و سپس تلاش کنیم تا خودمان را در موقعیتهایی قرار دهیم که از نقاط قوتمان برای رسیدن به سرآمدی بتوانیم استفاده کنیم.
پس تمرکز اصلی یک مدیر موفق باید بیشتر بر روی نقاط قوت عملکردی باشد تا نقاط ضعف؛ هر چند به نقاط ضعف نیز در جای خود باید پرداخته شود.
اگر قرار باشد که تنها یک حقیقت را در آموزش مدیریت یاد بگیرید، آن حقیقت باید این باشد که هرگز رفتار دیگران را به طور کامل نمیتوانید کنترل کنید. اما مطمئناً رفتار خودتان را میتوانید کنترل کنید. بهترین راه برای تغییر دیگران این است که اول خودتان را تغییر دهید.
به کار بردن عباراتی از قبیلی «نگذاشتند»، «نمیشود»، «اختیارات کافی وجود ندارد» و مواردی از این دست که در ادبیات برخی مدیران به وفور یافت میشود، نمیتواند توجیهی برای عملکرد ضعیف یک مدیر در حیطه مدیریتیاش باشد. در هر شرایطی یک مجموعه اختیارات و امکانات در اختیار هر مدیری قرار دارد که با آنها میتوان کارهای قابل توجهی انجام داد.
مدیریت مؤثر مستلزم فراگیری مؤثر آموزش مدیریت و مهارتهای مرتبط با آن است. مدیریت مؤثر الزاماً به معنای کارایی و به وقت بودن نیست، بلکه توانایی کاهش فشارهای عصبی و ایجاد تعادل روحی و روانی و انجام کارهایی است که واقعاً میخواهیم انجام دهیم. هدف هوشمندانهتر کردن کار است نه الزاماً سخت کار کردن.
پس آنچه در آموزش مدیریت و عملکرد موفق یک مدیر اهمیت دارد انجام کارها به صورت حساب شده و هوشمندانه است. مدیران بزرگ هم گاهی از کاری که انجام میدهند خسته و دلسرد میشوند، اما با مدیریت مؤثر و حساب شده بر احساسات و اقدامات خود شرایط را مدیریت کرده و امور را تحت کنترل خود میگیرند.
در این مقاله پنج باور نادرست در خصوص آموزش مدیریت تشریح شد. توجه به این پنج باور نادرست میتواند مدیران را در رسیدن به جایگاه واقعی شان کمک کند. در اغلب متون مدیریتی دعوای «علم یا هنر بودن مدیریت» مطرح است و همواره بعد از چالشهای فراوان اینگونه نتیجهگیری میشود که مدیریت هم علم است و هم هنر. با این استدلال میتوان گفت که قطعاً بخش قابل توجهی از مدیریت وابسته به آموزش است؛ موضوعی که اغلب مدیران از آن غافلند و معمولاً مشغله فراوان را بهانه میکنند. اما بررسی شرح حال مدیران موفق یک نقطه اشتراک دارد و آن هم تلاش و ممارست فراوان آنها برای یادگیری است. پس یادگیری و آموزش مدیریت باید همواره بخشی از زندگی یک مدیر باشد.
دیدگاه خود را بیان کنید