در این مقاله به دنبال معرفی ماتریس بوستون یا BCG به عنوان اصلیترین، قدیمیترین و پرکاربردترین ابزار برنامهریزی سبد هستم. در مقاله «برنامهریزی راهبردی هلدینگ» سطوح مختلف استراتژی را توضیح دادم. آنجا گفتم که طرحریزی راهبردی هلدینگ دو بخش اساسی دارد: برنامهریزی سبد و راهبردهای سرپرستی. هر یک از این دو موضوع را در مقالات جداگانهای توضیح دادم. در مقاله مربوط به برنامهریزی سبد سه منطق حاکم بر استراتژیهای سبد هلدینگ معرفی شد: منطق کسبوکار، منطق ارزشآفرینی و منطق بازار سرمایه. در مقاله دیگری ۸ ابزار برنامهریزی سبد کسبوکارهای هلدینگ را به طور مختصر توضیح دادم. اما در اینجا به ماتریس BCG میپردازم.
در میان منطقهای سهگانه برنامهریزی سبد کسبوکار که در مقاله «برنامهریزی سبد» به آن پرداختم، ماتریس بوستون در «منطق کسبوکار» قرار میگیرد. نام کاربردی این چارچوب تحلیل، ماتریس رشد-سهم بازار است ولی بیشتر با نام شرکت طراح یعنی بوستون از این چارچوب یاد میشود. این مدل در میانه دهه ۱۹۶۰ میلادی و در پی مشکلاتی که برای بنگاههای چندرشتهای رخ داد ایجاد شد. در مقاله «تاریخچه هلدینگ و خواستگاه شکلگیری آن» به این مشکلات پرداختهام. این ابزار تا به امروز همچنان پرکاربردترین ابزار برای تدوین راهبرد بنگاههای چندرشتهای (شرکتهای هلدینگ یا مادر) است.
ماتریس بوستون یا BCG در زمره روشهای مبتنی بر پارادایم تجویزی و رویکرد محتوایی مبتنی بر چرخه عمر محصول بوده و برای شرایط رقابتی طراحی شده است. در این روش تلاش میشود با حداقل اطلاعات ممکن، تصویری کلی از موقعیت و جایگاه هر یک از فعالیتها، کالاها و خدمات سازمان در محیط خاص و با توجه به رقبای هر یک از کسبوکارها و خدمات ترسیم شود.
ماتریس بوستون دو بعد دارد:
نرخ رشد بازار و سهم بازار با استفاده از فرمولهای زیر محاسبه میشوند:
معمولاً نسبت «سهم نسبی بازار» به «رشد بازار» از طریق نسبت فروش یک محصول توسط سازمان به فروش همان محصول به وسیله قویترین شرکت مطرح در صنعت مورد بررسی در مدت زمان معین محاسبه میشود. این نسبت با باید برای هر یک از کسبوکارهای سبد هلدینگ محاسبه شود تا جایگاه کسبوکارها روی ماتریس BCG مشخص شود.
این مدل ضمن فرموله کردن راهبردهای مختلف، تجزیه و تحلیل راهبردی تولیدکنندگان و استفادهکنندگان منابع سازمان را تسهیل میکند. مدل BCG بر اساس منطق منحنی چرخه عمر استوار است که مأموریتهای سازمان (محصولات، واحدهای تجاری، تولیدی) بر حسب سهم نسبی عملکرد یا بازار (محور افقی) و نرخ رشد عملکرد یا بازار (محور عمودی) در سلول خاص خود قرار میگیرند.
معمولاً عدد ۱ بر روی محور X نشان دهنده مبنای مقایسه است و نمایانگر بخشی از شرکت است که حداقل نیمی از سهم بازار شرکت پیشرو در صنعت مورد نظر را در اختیار دارد. البته مقیاس این محور به صورت تصاعد هندسی افزایش مییابد. درصد نرخ رشد بر روی محور Y میتواند بین -۲۰ تا ۲۰ فرض شود و عدد صفر بر روی این محور عدد میانی است. البته اینها مقادیر پیشنهادی است و سازمانها میتوانند بنا به نیاز و سلیقه خود از مقادیر دیگری هم استفاده کنند.
بعد از محاسبه نرخ رشد بازار و سهم بازار برای هر یک از کسبوکارهای سبد، جایگاه آنها بر روی ماتریس رسم میشود. معمولاً کسبوکارها به صورت دایره بر روی ماتریس رسم میشوند. مرکز دایره جایگاه کسب و کار و قطر دایره اندازه بازار آن کسبوکار را نشان میدهد.
چهار ناحیهای که ماتریس بوستون ایجاد میکند عبارتند از:
هر یک از نواحی چهارگانه ویژگیهای و الزامات خاص خود را دارد که در ادامه به آنها اشاره میکنم.
کسبوکارهایی که در ناحیه علامت پرسش قرار دارند دارای سهم نسبی اندکی از بازار هستند ولی در صنعتی که رشد و فروش بالایی دارد قرار دارند. اگر سرمایهگذاری کافی در این گروه انجام نشود، با کسب تجربه بیشتر رقبا، افزایش سهم بازارشان و در نتیجه کاهش بیشتر هزینههای آنها، علامت سؤال بلأخره با کاهش رشد بازار تبدیل به سگ میشود. راهبرد اولیه برای کسبوکارهای این ناحیه «توسعه محتاطانه» است.
نکاتی که در خصوص این ناحیه میتوان گفت به شرح زیر است:
گزینههای راهبردی پیشنهادی برای ناحیه علامت پرسش عبارتند از:
شرکت مادر باید درباره کسبوکارهای این ناحیه تصمیم بگیرد که آیا از طریق استراتژی تمرکز (رسوخ در بازار، توسعه بازار یا توسعه و بهبود محصول) باید در صدد تقویت محصول و جایگاه خود باشد (به سمت ستاره حرکت کند) یا اینکه تصمیم به فروش و واگذاری آن بگیرد. (به سمت ناحیه سگ حرکت کند)
ناحیه ستاره، ناحیهای است که هم بازار آن جذاب است و هم سهم بازار سازمان از آن بالاست. این ناحیه نشاندهنده بهترین فرصت برای سرمایهگذاری سازمان مادر است. ستارهها الآن رشد را نشان میدهند و در آینده نقدینگی مازاد. آنها گاوهای شیرده چند سال آینده خواهند بود. راهبرد اولیه پیشنهادی برای این ناحیه «سرمایهگذاری و توسعه» است.
سایر نکات در خصوص کسبوکارهای این ناحیه به شرح زیر است:
گزینههای راهبردی پیشنهادی برای ناحیه ستاره عبارتند از:
واحدهایی که در ناحیه گاو شیرده قرار میگیرند، معمولاً دارای رشد بازار ناچیزی هستند، یعنی رشد صنعت بسیار کند است ولی سهم نسبی زیادی از بازار فروش را در اختیار دارند. به همین دلیل سرمایهگذاران دیگر، انگیزه جدی برای ورود به قلمرو این واحدها حس نمیکنند. راهبرد اولیه پیشنهادی برای این ناحیه از ماتریس بوستون یا BCG «ثبات و حفظ وضع موجود» است.
سایر نکات در خصوص این ناحیه عبارتند از:
گزینههای راهبردی پیشنهادی برای ناحیه گاو شیرده عبارتند از:
در هر صورت کسبوکارهایی که در وضعیت گاو شیرده قرار میگیرند باید بتوانند موضع قوی خود را حفظ نمایند و از تسلط خود بر بازار نهایت استفاده را برای توسعه سایر بخشها داشته باشند.
آخرین ناحیهای که در ماتریس بوستون یا BCG به آن میپردازم ناحیه سگ است. واحدهایی که در ناحیه سگ قرار میگیرند معمولاً سهم نسبی بازار اندکی دارند و رشد صنعت نیز بسیار پایین است. سگ علامتی است که هم نقاط ضعف داخلی و هم تأثیرگذاری شدید تهدیدهای خارجی بر واحدها را نشان میدهد. راهبرد اولیه برای این ناحیه از ماتریس «خروج سریع» است.
سایر نکات مرتبط با ناحیه سگ به شرح زیر است:
گزینههای راهبردی پیشنهادی برای ناحیه گاو شیرده عبارتند از:
در ماتریس بوستون یا BCG غالباً چرخش طبیعی به شکلی است که علامتهای پرسش تبدیل به ستاره میشوند و ستارهها به صورت گاو شیرده در میآیند و گاو شیرده به صورت سگ در میآید. با این تفاسیر زمانی که یک محصول در گاو شیرده قرار دارد، شرکت از محل اندوخته سود حاصل از فروش این محصول برای تحقیق و توسعه و طراحی محصول جدید سرمایهگذاری میکند تا قبل از افول تدریجی محصول فعلی، محصول جدید به بازار عرضه شود و در موقعیت علامت پرسش قرار گیرد.
چرخه عمر محصول بدین ترتیب و با انجام تمهیدات لازم مطابق روند فوق طی میشود و در صورتی که به موقع چارهاندیشی نشود، چرخه محصول کوتاهتر بوده و قبل از آنکه محصول به بلوغ خود در بازار برسد از رده خارج خواهد شد. مقایسه موقعیتهای مختلف ماتریس BCG بر اساس شاخصهای مختلف در جدول زیر نشان داده شده است.
ماتریس بوستون یا BCG با توجه به مزایایی که دارد به عنوان پرکاربردترین ابزار در برنامهریزی سبد کسبوکار چه در ایران و چه در دنیا شناخته میشود. در این بخش به برخی از مزایای این ابزار میپردازم:
علیرغم استفاده فراگیر و گستردهای که این روش در تجزیه و تحلیل راهبردی دارد، محدودیتهایی هم برای آن وجود دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنم:
برخی از پژوهشگران به منظور تجزیه و تحلیل تجمعی راهکارهای استراتژیک، با توجه به سرعت رشد بازار و وضعیت رقابت سازمان، گزینههای راهبردی را به صورت جدول زیر دستهبندی کردهاند.
در هر صورت، با توجه به نکاتی که در بخش قبل گفته شد، این مدل تنها زمانی که به جا و همراه با سایر ابزارهای تحلیل مورد استفاده قرار گیرد، گزینههای جالب و روشنی از برنامهریزی سبد و طرحهای سرمایهگذاری به استراتژیستها ارائه خواهد کرد.
علاوه بر توصیههای راهبردی که به طور جداگانه برای نواحی چهارگانه ماتریس بوستون یا BCG ارائه کردم، نکات دیگری وجود دارد که باید در استفاده از ماتریس بوستون به آن توجه داشته باشید:
در مقاله سعی کردم ماتریس بوستون یا BCG با به طور ساده معرفی و نحوه شکلدهی و استفاده از آن را توضیح دهم. آنچه که در استفاده از این ابزار مهم است این است که یک شرکت مادر، باید به طور متوازن، به همه ابعاد این چارچوب توجه داشته باشد. نبود کسبوکارهای علامت پرسش و تمرکز بیش از اندازه بر فعالیتهای گاو شیرده، آینده شرکت را مبهم و پر ریسک خواهد کرد.
تمرکز بر فعالیتهای گروه ستاره و علامت پرسش ممکن است سازمان را از نظر نقدینگی در فشار و تنگنا قرار دهد. عدم توجه به فعالیتهای گروه سگ و خارج شدن به موقع از آنها، سودآوری و رقابتپذیری شرکت را در مخاطره قرار میدهد.
چارچوب BCG بیش از تعیین جهتگیری و دیکته کردن یک استراتژی مشخص برای شرکت، درک عمیقی از مجموعه فعالیتهای موجود ایجاد کرده و توجه مدیران را به سبد مناسب شرکت جلب میکند.
برای دسترسی به مجموعه مقالات در خصوص مدیریت هلدینگ اینجا کلیک کنید.
برای دسترسی به مجموعه مقالات در خصوص برنامهریزی سبد کسبوکار و ابزارهای آن اینجا کلیک کنید.
دیدگاه خود را بیان کنید