شاید برای شما هم این سؤال پیش اومده باشه که واقعاً نخبه کیست؟ یک دانشمند با کلی مقاله ISI؟ یک کارآفرین موفق؟ یک مدیر سیاستگذار؟ یا شاید همه اینها با هم؟ این سؤال، ساده به نظر میرسه ولی پشتش یک دنیای پیچیده از معنا و تعریف خوابیده.
من در مسیر نوشتن رساله دکتریام خیلی با این سؤال کلنجار رفتم. چون وقتی میخوای درباره مشارکت نخبگان در سیاستگذاری حرف بزنی، اول باید دقیق بدونی نخبه کیه، چه ویژگیهایی داره، و چرا اصلاً حضورش در تصمیمهای مهم کشور ضروریه.
قبل از اینکه وارد بحث بشم باید بگم متن کامل رساله من در سایت ایرانداک تحت عنوان «ساز و کار شبکهای مشارکت نخبگان علمی در فرایند تدوین خطمشیهای علم و فناوری» قابل دسترسی هست. همچنین دو تا مقاله از رساله من استخراج شده:
یکی از اولین چالشهایی که باهاش مواجه شدم این بود که حتی تو منابع علمی هم تعریف واحدی از نخبه وجود نداره. بعضیها نخبه رو کسی میدونن که ثروت یا قدرت سیاسی داره. بعضیها به آدمهایی که در ساختار قدرت جا دارن میگن نخبه. اما واقعاً نخبه کیست؟ تعریف دقیقترش چیه؟
بر اساس بررسیهای من و منابع مختلف، بهترین تعریفی که به موضوع پژوهش من میخوره تعریفی هست که بنیاد ملی نخبگان از نخبه ارائه میکنه: نخبه کسیه که در رشد علم، فناوری یا فرهنگ کشور اثر ملموس و مثبت داشته. کسی که با فکر، ایده و عملش باعث پیشرفت شده؛ نه لزوماً کسی که فقط مدرک داره یا معروفه. برای توضیحات بیشتر میتونید به آییننامه احراز استعدادهای برتر و نخبگی مراجعه کنید.
یعنی ممکنه یه استاد دانشگاه، یه پژوهشگر مستقل، یه مهندس نوآور یا حتی یک فعال اجتماعی علمی، نخبه باشه. پس جواب سؤال «نخبه کیست؟» خیلی فراتر از تیترها و رزومههاست.
چرا نخبهها باید در سیاستگذاری حضور داشته باشن؟
وقتی بفهمیم نخبه کیست، میتونیم راحتتر بفهمیم چرا باید تو تصمیمهای کلان کشور حضور داشته باشه. سیاستگذاری علم و فناوری، یعنی تعیین اینکه کشور تو چه مسیر علمی حرکت کنه، چه فناوریهایی اولویت دارن، بودجهها کجا خرج بشه و مواردی از این دست.
اگه این تصمیمها بدون حضور آدمهایی که در خط مقدم علم و دانش هستن گرفته بشه، نتیجهاش چی میشه؟ دقیقاً همون چیزی که بارها دیدیم: قانونهایی که روی کاغذ قشنگن ولی در عمل اجرایی نیستن. یعنی نبود نخبگان تو سیاستگذاری دقیقاً مساویه با تصمیمات بیکیفیت، ناکارآمد یا حتی گاهی دردسرساز.
یه ذهنیت غلط هست که نخبهها فقط بلدن انتقاد کنن. اما وقتی بفهمی نخبه کیست، متوجه میشی که اینها دقیقاً همون آدمهایی هستن که میتونن راهکار بدن. ایده بدن. آیندهنگری کنن. پیش از اینکه مشکلی به بحران تبدیل بشه، هشدار بدن.
توی پژوهش من مشخص شد که نخبگان علمی اتفاقاً مشتاق مشارکت هستن. ولی چیزی که کمه، نه انگیزه، بلکه سازوکار مشارکته. یعنی چارچوبی مشخص که:
خیلی از نخبگان تا حالا فقط به جلساتی دعوت شدن که در بهترین حالت یه گزارش تحویلشون دادن و بعد هم رفتن. این اسمش مشارکت نیست! مدلهایی هستن که نشون میدن مشارکت چند سطح داره. از صرفاً «اطلاعرسانی» شروع میشه، میرسه به «مشاوره»، بعد به «همکاری» و در نهایت به «توانمندسازی». از این دست مدلها که بعضاً تحت عنوان نردبان مشارکت شناخته میشه زیاده. نمونهش مدل پارلامریکا که در شکل زیر اومده.
وقتی درک کنیم نخبه کیست، متوجه میشیم که میتونیم او رو در بالاترین سطح این مشارکتها قرار بدیم. چون حرفش فقط حرف نیست، پشتش دانش، تجربه و آیندهبینی هست.
هیچ کسی بدون انگیزه واقعی وارد کار نمیشه؛ حتی نخبگان. انگیزه فقط مالی نیست. اتفاقاً برای نخبگان علمی، انگیزههای غیرمادی مهمترن:
یکی از یافتههای مهم تحقیق من این بود که نخبگان به شرطی مشارکت میکنن که احساس کنن صداشون شنیده میشه و اثر داره. بهعبارتی، باید بدونن نقششون فقط تزئینی نیست.
وقتی بررسی کردم چرا خیلی از نخبگان از سیاستگذاری دور موندن، به چند مانع جدی برخوردم:
این موانع باعث میشن حتی اون نخبهای که توانمنده و میخواد کمک کنه، عقب بکشه. برای همین هم هست که یکی از محورهای مهم رسالهم اینه که باید شبکههایی برای مشارکت واقعی نخبگان طراحی بشه.
در نگاه من و بر اساس تعریف این پژوهش، نخبه کسیه که دانش و تجربهاش قابلیت اثرگذاری عمومی داره. کسی که اگر کنارش نباشیم، حتماً یه چیزی در تصمیمهامون میلنگه. یعنی کسی که:
تو این مقاله سعی کردم هم به این سؤال جواب بدم که نخبه کیست، و هم نشون بدم چرا این شناخت انقدر مهمه برای سیاستگذاریهای علم و فناوری. تو بخشهای بعدی این سلسله مقالات، قراره برم سراغ خود شبکهها؛ یعنی ساختارهایی که کمک میکنن نخبگان بتونن بدون اینکه درگیر بوروکراسی بشن، صدای خودشون رو به گوش تصمیمگیرها برسونن.
رساله من؛ بخش اول: وقتی حرف نخبگان در سیاستگذاری شنیده نمیشود
دیدگاه خود را بیان کنید